گپی با سروش صحت درباره سریال چک برگشتی
 
اخبار و مطالب جدید و جالب
جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, :: 13:58 ::  نويسنده : امیر نصرالهی

 سریال چک برگشتی، اولین همکاری سروش صحت در مقام فیلمنامه‌نویس با سیروس مقدم است.

1008091070441 گپی با سروش صحت درباره سریال چک برگشتی

چک برگشتی به عنوان یکی از موفق‌ترین آثار نوروزی نشان می‌دهد که مقدم برای ساخت این سریال فیلمنامه‌ خوب و جذابی در اختیار داشته است.

با سروش صحت به گفت‌وگو نشستیم تا درباره این همکاری و آماده‌شدن فیلمنامه چک برگشتی اطلاعات بیشتری کسب کنیم.

چطور شد به گروه سازنده چک برگشتی پیوستید؟ از اول متن را آماده کرده بودید و می‌خواستید گروهی برای تولید پیدا کنید یا گروه تولیدکننده پیشنهاد نویسندگی کار را به شما دادند؟

من و ایمان صفایی چندین سال است با هم کار می‌کنیم. یعنی هر چه در زمینه‌ نگارش انجام داده ایم با همکاری یکدیگر بوده. در مورد چک برگشتی یک روز محسن تنابنده از دفتر آقای مقدم تماس گرفت، طرح جذابی داشت که چون خودش درگیر کار دیگری بود، می‌خواست ما آن را برای یک تله‌فیلم بنویسیم. ما طرح را خیلی دوست داشتیم، قرارداد بستیم و آن تله‌فیلم را نوشتیم. آن زمان داشتند «تا ثریا» را می‌ساختند و قرار بود که برای عید «پایتخت 2» را بسازند که نویسنده‌اش محسن تنابنده بود و چند قسمتی هم نوشته بود. ولی چون آقای تنابنده درگیر کار آقای مجیدی شده بود، نمی‌توانست در پایتخت 2 بازی کند. به این ترتیب ساخت پایتخت 2 منتفی شد. در همان زمان که فکر می‌کردند برای نوروز چه مجموعه‌ای را آماده کنند، خانم غفوری و آقای مقدم از ما پرسیدند که این تله‌فیلم قابلیت گسترش و تبدیل شدن به سریال را دارد یا نه، ما فکر کردیم که دارد. چندین جلسه با آقای فرجی مدیر شبکه یک، آقای اکبری مدیر فیلم و سریال و خانم شوشتریان، ناظر کیفی، به اضافه‌ خانم غفوری و آقای مقدم و محسن تنابنده تشکیل دادیم تا ببینیم این قابلیت وجود دارد یا نه. وقتی فهمیدیم که هست، نگارش را شروع کردیم. تله‌فیلم یک فیلمنامه‌ 80 دقیقه‌ای دارد که وقتی بخواهد تبدیل به یک سریال 13 قسمتی 45 دقیقه‌ای شود، باید داستان و شخصیت به آن اضافه شود. تله‌فیلم داستان شرخری بود که یک چک از یک طلبه به دستش می‌افتد. اما چون فضا، فضای انتخاباتی بود فکر کردیم که می‌توانیم یک نماینده‌ مجلس را جایگزین طلبه کنیم.

به این فکر کرده بودید که فضای سریال شبیه به پایتخت از کار در بیاید؟

وقتی می‌نوشتیم به پایتخت فکر نمی‌کردیم. به این علت که پارسال وقتی این سریال پخش می‌شد من سفر بودم و نتوانستم آن را ببینم. فقط شنیدم که یکی از موفق‌ترین کارها بوده. است.

شاید به خاطر این که در چک برگشتی هم سراغ شهرستان‌های شمالی رفته‌اید…

نه شهرستان شمالی نیست.

پس آن لهجه‌ها به کجا مربوط می‌شود؟

آن لهجه‌ها مال هیچ جای خاصی نیست. اتفاقاً تمام گروه سعی کرده که لهجه مربوط به ناحیه‌ مشخصی که براحتی تشخیص داده شود، نباشد. لوکیشن هم جوری انتخاب شده که متوجه شوید اینجا شهرستان است، اما این که بگویید کدام شهرستان است ممکن نباشد. چون اگر ما یک جا را انتخاب می‌کردیم جاهای دیگر را از دست می‌دادیم و مجبور می‌شدیم فقط در مورد آن یک منطقه‌ خاص صحبت کنیم در حالی که منطقه‌ خاصی مد نظرمان نبوده. این موضوعی است که هر جایی می‌تواند اتفاق بیفتد.

چه بخشی از شکل نهایی فیلمنامه محصول کار شماست؟

طرحی که داشتیم کوتاه و کلی‌نگر بود. ما شخصیت‌ها و قصه‌های فرعی را شکل دادیم. در طرح اصلی 2 شخصیت اصلی و قصه‌ اصلی مشخص بود، اما این که پیشینه‌ این آدم‌ها چه بود، اطرافیانشان چه کسانی بودند یا مثلاً در هر قسمت برای آنها چه اتفاقی می‌افتد، در آن مشخص نبود.

آقای تنابنده هم در نوشتن فیلمنامه با شما همراه بودند یا این که فقط طرح را به شما دادند و بقیه‌ کار را به عهده‌ خودتان گذاشتند؟

چک برگشتی یک کار تیمی بود که همه همراه بودند. خانم غفوری و آقای مقدم بسیار همکاری کردند. تک‌‌‌تک بازیگران هم سهم داشتند. تجربه‌ چند ساله‌ام نشان می‌دهد کارهایی به چشم می‌آید و مردم با آنها ارتباط برقرار می‌کنند که یک گروه با هم آن را پیش ببرند. کارگردان، نویسنده و بازیگر، همه در مرحله‌ اول سعی می‌کنند کار خودشان را بدرستی انجام دهند ولی اگر کمکی از دستشان برآید برای هم انجام می‌دهند.

در فیلمنامه‌ای که نوشته شده بود، فرصتی برای بازیگران قائل شدید که بتوانند با تکیه بر تجارب و مهارت‌هایشان، چیزی تحت عنوان بداهه‌گویی داشته باشند یا این که می‌خواستید همه چیز مو به مو طبق همان چیزی که نوشته بودید اجرا شود؟

ما فیلمنامه را همیشه کامل می‌نویسیم و روی تک‌تک دیالوگ‌ها فکر می‌کنیم. گاهی حتی جزئیاتی مثل مکث کردن در حین گفتن یک دیالوگ را هم می‌نویسیم. اما بازیگران حرفه‌ای وقتی نقشی را به عهده می‌گیرند، با آن نقش زندگی می‌کنند. آنها تمام جزئیات نقش را می‌خوانند و بعد آرام‌آرام با آن یکی می‌شوند، به آن جان می‌دهند و سکوت و اخم و لبخندش را می‌شناسند. در زندگی هم خیلی چیزها در لحظه پیش می‌آید. وفاداری به متن به عنوان اصل و اساس وجود دارد، خیلی وقت‌ها هم دقیقا عین متن سریال ساخته می‌شود، اما لحظاتی هم هست که نمی‌شود این قدر در چارچوب رفتار کرد. مثلا اگر حین گفت‌وگوی ما که قرار است به همین شکل طبیعی پیش برود، یک نفر از کنارمان رد شود و به زمین بیفتد، عکس العمل متفاوتی نشان می‌دهیم که در روند طبیعی این گفت‌وگو پیش‌بینی نشده بود. این زندگی است. در صحنه هم همین‌طور است. ممکن است یک اخم باعث شود یک جمله در مورد آن اخم گفته شود. اینجا کارگردان تشخیص می‌دهد که آن جمله خوب بوده و باید وجود داشته باشد یا نه، و بازیگران هم به او گوش می‌کنند، اما متن کامل نوشته شده بود، میزان وفاداری به متن خیلی زیاد بود ولی مثل هر کار خوب دیگری از طرح‌ها و ایده‌های بازیگران هم استفاده شده بود. یک تیم حرفه‌ای همه به متن کمک می‌کنند تا بهتر دیده شود.

در نهایت هم نتیجه همان چیزی شد که دوست داشتید و پیش‌بینی می‌کردید؟

بله من خیلی راضی بودم. هم من و هم ایمان صفایی که کار را دو نفری نوشتیم، از نتیجه راضی بودیم. همیشه بخش‌هایی از کار با تصویر ذهنی آدم فرق می‌کند چون شما با ذهنیت خودتان و کارگردان با ذهنیت خودش نوشته را تصویر می‌کند، اما در نهایت نتیجه خیلی راضی‌کننده بود.

یکی از خصوصیات شخصیت‌پردازی‌ها این بود که در یکی دو قسمت اول بخوبی می‌شد آنها را شناخت و با آنها ارتباط برقرار کرد. به همین دلیل دوست داشتنی بودند، این آدم‌ها از کجا آمدند؟

من هم خیلی دوستشان داشتم. برای رسیدن به این خصوصیت خیلی تلاش کردیم. بخش مهمی از وقتمان را که بسیار کم بود، روی فکر کردن به این آدم‌ها گذاشتیم. چیزی که برایمان خیلی مهم بود، این بود که آدم‌های قصه‌مان خوب مطلق و فرشته‌ آسمانی نباشند. چون اگر فرشته‌ آسمانی بودند مردم دیگر با آنها ارتباط برقرار نمی‌کردند. می‌گفتند اینها اصلا از جنس ما نیستند. اصلا اینها چه کسی هستند؟ ما چرا در جامعه‌ دوروبرمان از این آدم‌ها نمی‌بینیم؟ هیچ آدمی هم بدمطلق نیست. مثلاً لطیف یک شرخر است، از زندان آزادشده، سعی می‌کند ماشین شوهرخواهرش را بدزدد، سکه‌های خواهر حامله‌اش را بگیرد، اما می‌بینیم که همان خواهر و شوهر خواهر را دوست دارد. فقط مجبور است، در شرایط خیلی سختی است. حتی وقتی پولی از مدرسه برمی‌دارد باز آنقدر با خودش در تلاطم و کشمکش است که می‌رود پول را برگرداند. در حالی که موقعی که پول را برداشت برایش مشکل‌ساز نشد و وقتی که داشت بازمی‌گرداند مشکل‌ساز شد، اما با این حال پول را سر جایش می‌گذارد. روحانی قصه‌ ما از جنس مردم بود، تافته‌ جدابافته نبود. پلیسمان را خیلی دوست داشتم. این نقش خیلی حساس بود. در شوخی با پلیس دستمان چندان باز نبود. پلیس ما با این که رفیقش را خیلی دوست داشت، اما همه جا قانون را در اولویت قرار می‌داد و همین باعث شد هیچ وقت نتواند برای دوستش هیچ کاری انجام دهد. چون قانون برایش مقدم بود و اجازه‌ خیلی کارها را نمی‌داد. با این حال لطیف را دوست داشت و می‌گفت اگر کاری بتوانم برایت انجام می‌دهم ولی در چارچوب قانون باشد.

همان‌طور که می‌گویید نزدیک شدن به چنین شخصیت‌هایی بسیار سخت است. در سریال چک برگشتی گاهی روحانی سریال هم لبخندی روی لب مخاطب می‌نشاند و از قالب خشک مرسومش خارج شده است.

 

صحت: فکرها و داستان‌های زیادی برای هر کدام از شخصیت‌ها و قصه‌هایشان داشتیم، اما آنقدر ظرفیت همراهی و ارتباط یک شرخر و یک نامزد نمایندگی مجلس که در آستانه‌ انتخابات است زیاد بود که در 13 قسمت فرصت نداشتیم به آنها بپردازیم

 

فکر می‌کنم یکی از جذابیت‌های این کار چه برای من و ایمان به عنوان نویسنده، چه برای کارگردان و بازیگران و شبکه و مردم، همین بخش بود که کمی حرکت روی لبه‌تیغ انجام ‌شد. مثلا این که یک نامزد نمایندگی مجلس و خانواده‌اش را بیاوریم، زندگی‌اش را ببینیم، با آنها همراه شویم و شوخی کنیم، یا مثلاً معلم و ناظم داشته باشیم. همه‌ اینها حوزه‌های خطرناکی است، معلم، نامزد نمایندگی مجلس، پلیس، روحانی، همه‌ اینها کنار هم بودند، منفعل نبودند، همدیگر را دوست داشتند. همه داشتند سعی می‌کردند مشکلی که پیش آمده را بدون بدجنسی و نامردی از زاویه‌ خودشان حل کنند. در تمام کار یک نفر یعنی سعید بود که، بدمن محسوب می‌شد، آن را هم سیاه و تلخ نکردیم و سعی کردیم منفور نشود.

بیشتر ما از بیرون به یک نامزد نمایندگی مجلس یا فضای داخلی خانه‌اش، فضای ستادش و روحیات خودش نگاه می‌کنیم. شما چطور توانستید از این فضاها مطلع شوید و آنها را به صورت باورپذیر بازسازی کنید؟

قصه سریال درباره لطیف و کریم است. در طرح اولیه کمتر خانواده‌های این دو نفر دیده می‌شدند. چون وقت کمتری داشتیم. ولی وقتی تله‌فیلم به سریال تبدیل شد، یک خواهر باردار به سریال اضافه کردیم و شوهر خواهری که وجوه مثبت بسیاری داشت، اما به خاطر شرایط خاصی که همسرش داشت، مجبور به پنهان‌کاری و دروغ می‌شد. لطیف هم به خاطر شرایط پرداخت مهریه مجبور شد که چک برگشتی را قبول کند. کریم مجبور می‌شود با یک شرخر همراه شود و کنار بیاید، این همراه شدن کریم با یک شرخر، آن هم یکی دو روز مانده به انتخابات، شرایط بحرانی و خاصی برایش ایجاد می‌کند. همان طور که برای لطیف هم شرایط خاصی ایجاد شده بود، او هم گاهی می‌خواست به شیوه‌ قدیمی خودش مثلاً دعوا کند، اما به خاطر حضور کریم در کنارش نمی‌توانست. انگار وجه خیر و شر وجود اینها با هم در کشمکش بودند که در آخر به این نتیجه می‌رسند که با هم سازش کنند و به سمت آرامش پیش بروند.

در نهایت لطیف بدون سر و صدا و به آرامی به انسانی آرام‌تر تبدیل می‌شود. برای این تغییر و تحول، لحظه‌ای به عنوان لحظه‌ متحول شدن لطیف نمی‌توان در نظر گرفت. او در سیری قرار می‌گیرد که کم‌کم از او انسانی متفاوت با گذشته‌ خودش می‌سازد. این یکی از نکات مثبت سریال است.

بله حتی از همان 10 دقیقه‌ اول قسمت اول سریال می‌بینیم که لطیف به همسرش علاقه دارد. این چیزی نیست که به یکباره از قسمت 12 وارد ماجرا شود. در واقع بذرهایی است که برای هر چیزی کاشته شد. مثلا در قسمت پنجم که لطیف پول‌های مدرسه را سر جایش می‌گذارد، نشان می‌دهیم که او جوهره‌ تغییرپذیری را در وجودش دارد. به همین خاطر است که تحول او نرم به نظر می‌رسد.

در مورد شخصیت‌پردازی‌ها و روند پیشروی قصه، تفکر ثابتی دارید؟ یعنی این شیوه را در کارهای دیگر هم اجرا می‌کنید؟ برای مثال در «ساختمان پزشکان» هم همین روش‌ها را به کار بردید؟

بله چون بدترین آدم‌ها هم خوبی‌های زیادی دارند و بهترین آدم‌ها هم بدی‌های زیادی دارند. مهم این است که آدم بتواند خودش را در شرایطی قرار دهد که از بدی‌هایش استفاده نکند و بتواند خوبی‌هایش را بیشتر نشان دهد.

داستان «چک برگشتی» چندان داستان پیچیده و پرکشمکشی نیست. یک ماجرای واحد پیش می‌آید و دیگران در قبال آن واکنش‌هایی دارند. منظورم این است که داستان دارای لایه‌های بسیار و ماجراهای فرعی خیلی پیچیده نیست. چطور چنین موضوعی 13 قسمت ادامه پیدا کرد و خسته‌کننده نشد؟

فکرها و داستان‌های زیادی برای هر کدام از شخصیت‌ها و قصه‌هایشان داشتیم، اما آنقدر ظرفیت همراهی و ارتباط یک شرخر و یک نامزد نمایندگی مجلس که در آستانه‌ انتخابات است زیاد بود که در 13 قسمت فرصت نداشتیم به آنها بپردازیم. اتفاقاً افسوس می‌خوردیم که کاش کار 26 قسمت بود تا می‌توانستیم داستان‌های فرعی‌ را بیشتر گسترش دهیم.

مثل داستان رؤیا و برادرش، بچه‌ لطیف، معلم‌هایی که در پارک راه می‌رفتند، ناظم و مدیر، خانم معلم، پلیس و خانواده‌اش، ما به همه‌ اینها فکر کرده بودیم و برایشان داستان‌هایی طراحی کرده بودیم. اما ظرفیت این سه نفر، یعنی لطیف، کریم و احمد، به قول خانم رهنما مثلث آتش، آنقدر قوی شده بود که عملاً کمتر به آن داستانک‌ها نیاز پیدا کردیم، اما این که اینها خسته‌کننده نشدند به خاطر این بود که ما اولین بار است در تلویزیون به یک نامزد نمایندگی مجلس، آدمی که تا این حد درگیر مساله‌ روز سیاسی است، می‌پردازیم. وارد خانواده‌اش می‌شویم، او را همراه می‌کنیم با آدمی که از او معمولاً چهره‌ منفی سراغ داریم. این خودش خیلی حرف و موقعیت تازه و نشنیده و ندیده را به همراه دارد.

با این که قصه‌های فرعی خیلی از این آدم‌ها تعریف نشد، اما سرنوشت آنها نیمه‌تمام نیست و به نظر نمی‌رسد بخشی از آنها وسط راه رها شده‌اند.

بله. یکی از اصول فیلمنامه‌نویسی این است که آدم‌ها باید شناسنامه داشته باشند، حتی اگر لزوما از همه‌ آنچه که درباره‌شان می‌دانی استفاده نکنی. ما برای این آدم‌ها داستان‌هایی داشتیم و می‌‌دانستیم اگر برویم سراغشان، قرار است چه ماجراهایی داشته باشند. درست است که از همه‌شان استفاده نکردیم، اما این باعث شد که وقتی داریم درباره‌شان می‌نویسیم شناخت کامل از آنها داشته باشیم. برای مثال معلم‌هایی که در پارک پیاده‌روی می‌کردند، هر کدام برایمان کاملا تعریف شده بودند. می‌دانستیم یک دیالوگ از زبان کدام می‌تواند شنیده شود. می‌دانستیم یکی‌شان آدمی است که بیشتر شعار می‌دهد، یکی کمی غمگین است چون همسرش مرده، حالا عاشق است و رویش نمی‌شود آن را بروز دهد چون خیلی به همسرش علاقه‌مند بوده. یکی بذله‌گوتر و برون‌گراتر بود. اینها الان خیلی دیده نمی‌شود ولی برای خودمان راحت قابل تشخیص بودند و می‌دانستیم کدام دیالوگ را به کدامشان بسپاریم. ضمن این که سرنوشت هرکدام را تا حدودی توانستیم بفهمیم. علامت‌هایی برای هرکدام گذاشته شد و هیچ کدام به کل رها نشدند.

در زمان ساخت، خودتان حضور داشتید؟

خیر متأسفانه من و ایمان دو سه بار بیشتر سر فیلمبرداری نرفتیم چون وقت بسیار کمی داشتیم. به نظرم همین که این کار تولید شد یک معجزه بود. همین‌طور این که آقای فرجی مدیر شبکه‌ یک این ریسک را پذیرفت که موضوع به این حساسی را در این وقت کم به دست بگیرد. فکر می‌کنم آقای مقدم در دنیا تنها کسی باشد که بتواند در زمانی بسیار کم چنین سریالی ارائه دهد. تا نیمه‌های تعطیلات عید، چند روز مانده به سیزده بدر، تولید ادامه داشت. یادم هست وقتی با ایمان به دفتر آقای مقدم رفتیم تا در مورد شروع کار صحبت کنیم، من درگیر بازی در یک قسمت از یک سریال بودم. به ایشان گفتم که تا اول بهمن درگیر هستم. گفتند بعدش شروع به نوشتن کن. یعنی تا بهمن من درگیر کار دیگری بودم. درست است که تله‌فیلم را نوشته بودیم ولی متن‌ها کافی نبود. تازه روزهای اول بهمن بود که شروع کردیم به برگزاری جلسات اولیه، برای این که ببینیم چه باید کنیم. بعضی از کارها آن موقع شروع به ضبط شده بودند، اما این کار هنوز نگارشش هم شروع نشده بود. همین‌طور زمان می‌گذشت و آنقدر دیر شده بود که من و ایمان یک روز گفتیم نکند این کار اصلاً قرار نیست ساخته شود؟ بیستم بهمن بود که کار شروع شد و هفته‌ اول فروردین تمام شد. این باورنکردنی است.

از انتخاب بازیگران راضی بودید؟

خیلی‌خیلی زیاد. به نظرم هدایت هاشمی، امیر جعفری، هومن برق‌نورد، بهاره رهنما، ریما رامین‌فر و به طور کل همه‌ بازیگران مجموعه بدرستی در جای مناسبشان قرار گرفته بودند. همه‌ انتخاب‌ها درجه یک و به قول آقای فردوسی‌پور رویایی بودند.

باید بگویم که کل گروه خوب بودند. جای ایمان صفایی در این گفت‌وگو خالی بود. هرچه نوشتیم با هم بوده و نقش ایمان بسیار بسیار پررنگ بوده. دیگر فکر می‌کنم کار کردن بدون او خیلی برایم سخت است. جسارت آقای فرجی هم برای این که چنین موضوعی را کار کرد، بسیار باارزش بود. از ناظر کیفی کار، خانم شایسته شوشتریان خیلی تشکر می‌کنم که از قبل متن‌ها را می‌خواند و نکاتش را می‌گفت تا بعدا درگیر ممیزی نشویم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب